داستان آموزنده از امام ابن جریر طبری رحمه الله

از کتاب – مرآة الزمان-الجوزي.

برگردان: مولوی حبیب الله حسام مهاجر.

امام ابن جریر طبری رح می‌فرماید: در مکه مکرمه در موسم و مراسم حج بودم، دیدم مردی از خرسان صدا می زند و می گوید:
ای حاجیان! یا اهل مکه!
ای ساکنین این‌جا و زوار بادیه‌ها، کیسه‌ام با یک هزار دینار گم شده است و هرکس او را برایم برگرداند خدای متعال برایش پاداش خیر دهد و از عذاب آتش نجاتش دهد وثواب روز حساب نصیبش گردد.

پس یک پیر مرد بزرگی از اهل مکه در جواب، فرمود:
ای خرسانی!
سرزمین ما وضع شدید و  وخیم دارد، و ایام حج معدود و شمرده شده است، موسم محدود دارد، دروازه های کسب و کار مسدود و بند است. کاش این مال به دست مومن فقیر و پیری واقع می‌شد و از حق که در گردنت داشت طمع می‌کرد، یک مقدار ناچیز مال حلال برایش می بخشیدی، حتما مال را برای‌تان رد می‌کرد.
خرسانی فرمود: چه مقدار وچند می خواهید؟
پیر مرد بزرگ گفت: دهم حصه را می خواهد که ۱۰۰ دینار از یک هزار می شود.
خرسانی رضا نشد وگفت: هرگز نمی پذیرم، ولکن کارش را به خدای متعال می سپارم و در روز که او را دیدم شکایتم را به او واگذار می‌کنم و حسبنا ونعم الوكيل.
امام ابن جریر طبری فرمود: در دلم احساس کردم پیر مرد شخص فقیر است و خریطه دینار را یافته و اندک از آن طمع می کند، دنبالش می‌کند تا این‌که در منزل خود می رسد، چنان بود که فکر کرده بودم وشنیدم به خانمش صدا می زند، می گوید: یا ابولبابه، خانمش جواب داد: لبيك أبا غياث
فرمود: صاحب دینار را دریافتم صدا می‌کند و نمی خواهد برای یابنده از آن چیزی بدهد، من برایش گفتم: صد دینار از آن بدهید، اما آن‌ها ابا ورزید، امرش را به خدای متعال سپرد، من چه کنم یا ابولبابه؟

ناگزیرم مال را برایش برگردانم و از پروردگار خود می‌ترسم.
خانمش فرمود: ای مرد! ۵۰ سال تمام است که رنج فقر را با شما می کشیم، ۴ دختر، ۲ خواهر، من و مادرم، و نهم‌مان هم شما هستید  و نه گوسفند داریم و نه چراگاه، تمام این خریطه مال را بگیرید، خود را از آن سیر کنیم که گرسنه هستیم و خود را به آن بپوشانیم که برهنه هستیم و شما به حال‌مان آگاه‌تر هستید، امید واریم خداوند متعال شما را بعد از این غنی وثروت مند بسازد، مال‌اش را بعد تمویل عیال خود ادا نمائید و یا این‌که امید داریم، پروردگار دَین شما را ادا نماید.
فرمود یا لبابه: آیا شما در این مرحله پیری عمرم حرام می‌خورانید و بعد از این‌که بر فقر صبر کردم روده ومعده مان را به آتش می سوزانید، غضب ذات جبار برایم می‌گردید و به قبرم نزدیک هستم و سوگند به خدای متعال که این کار را نمی کنم .

امام ابن جریر طبری می‌گوید:
برگشتم و از رفتار و گفتار این مرد و خانمش در شگفت افتیدم!
وقتی‌که صبح کردیم ساعتی از ساعات روز
شنیدم صاحب دینار مثل دیروز فریاد سر می داد.
شیخ کبیر ایستاد شد، فرمود:
يا خرساني دیروز برایت گفتم و نصیحت نمودم و سوگند به خدا که در شهر ما زراعت و لبنیات ناچیز است، بهره‌ای برای کسی که مال یافته است بدهید، تا این‌که خلاف شرع هم نشود وبرای شما گفتم ۱۰۰ دینار برای بنده مال بدهید شما ابا ورزیدید، اگر مال شما در دست کسی واقع شود که از پرودگار می ترسد
شما پس آیا ۱۰ دینار به عوض ۱۰۰ دینار برایشان می‌دهید تا برایشان ستر، صیانت، کفایت وامانت شود.

خرسانی برایش گفت:
این کار را نمی‌کنم، حساب مالم را نزد خداوند متعال می‌گیرم، روز ملاقات شکایتم را برایش می‌کنم، و او کافی است و او کارساز و نیکو است. و هو حسبنا ونعم الوكيل.

روز دوم مساله بود که صاحب دینار ندا سرداده و همان مطلب را گفتم: “صد دینار برای یابنده ببخش اباورزیدید و ۱۰ دینار گفتیم اباورزیدید، پس چرا یک دینار را به کسی که آن را می یابد، اهدا نمی کنید، که با نیمی از آن گوسفندی را که می‌خواهد بخرد، و با نصف دیگر گوسفندی را برای دوشیدن شیر، و مردم که آب می دهد، پول به دست می آورد و فرزندانش را سیر می‌کند و ثواب می گیرد‌.

خرسانی فرمود:
هرگز این کار را هم نمی‌کنم ولکن به الله متعال واگذار می‌کنم وشکایتم را  به پروردگارم در روز ملاقات بیان می‌کنم، و حسبنا اللّه و نعم الوكيل
پس پیرمرد او را به داخل کشید و گفت: ای مرد بیا دینارهایت را بگیر و شب بخوابم از وقتی این پول را پیدا کردم خوشحال نشدم.

امام ابن جریر می گوید:
باصاحب دینار رفت ودر پی هردو رفتم تا این‌که پیر مرد داخل خانه خود شد، زمین را شکافت، دینار بیرون آورد وفرمود: بگیر مالت را و از پروردگارم مغفرت و بخشش می‌خواهم واز فضلش برایم روزی دهد.
خرسانی مال را گرفت و مقصد برآمدن داشت، وقتیکه به دروازه خانه رسید، فرمود: ای پیرد مرد پدرم وفات یافته رحمه الله و برایم ۳ هزار دینار گذاشته است و برایم گفته است: سوم حصه آن را بیرون کن و به مستحق ترین مردم توزیع کن.

در این خریطه انداختم
تا به مستحق ترین ها توزیع نمایم و سوگند به الله متعال است که از زمانی که از خرسان بر آمدم تا این‌جا  کسی را مستحق تر از شما نیافتم پس بگیرید این را و بارك اللّه لك فيه، وجزاك خيرًا بر امانت داری‌ات و با صبر بر فقرتان باز رفت ومال را ترک کرد.
‏پیر مرد برخواست و گریه کرد و از خدای متعال می خواست و دعا می کرد: خداوند متعال به صاحب مال در قبرش رحم کند و فرزندش را برکت دهد.
خدای متعال این موضوع را تصدیق می کند وتربیه می نماید:

( …ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا )
این (حکمی است) که کسی که به الله و روز قیامت ایمان دارد به آن پند و اندرز داده می‌شود، و هرکس که از الله بترسد، (الله) راه نجاتی برای او قرار می‌دهد.

 ( وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا )

و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر الله توکل کند، پس همان او را کافی است. بی‌گمان الله فرمان خود را به انجام می‌رساند، مسلّماً الله برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.

( الطلاق آیه ۲و۳)

نوت:
خرسان، رودخانه‌خرسان، رودخانه‌ای مرزی میان استان‌های اصفهان چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا