تفسیر تربیتی، فکری سوره اخلاص

نویسنده: مولوی حبیب الله حسام مهاجر

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، وصلى الله عَلَى محمد وآله وصحبه وسلم.

مبحث یکم: شناسنامه سوره اخلاص
نام سوره: إخلاص، شماره مصحفی: 112- محل نزول مکه و یا مدینه – ترتیب نزول: 22

ترجمه: آیات
آيه : 1 ‏)قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ( ‏ ‏بگو: حقیقت این است که خدا يگانه است .‏

آيه:  2 )اللَّهُ الصَّمَدُ (‏ خدا بی نیاز است.‏

آيه : ‏3 ) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ‏( نه‌زاده و نه‌زایده شده است.‏

‏ آيه : 4‏ ‏) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ( ‏ ‏و كسي همتا و هم‌گون او نمي‌باشد .‏

شرح کلمات: ‏
‏« اللهُ »: اسم خاص آفريدگار هستي است. « أَحَدٌ » : يكتا و يگانه.‏

‏« الصَّمَدُ »: سَرورِ والائی كه براي رفع حوایج و دفع مصائب ، تنها بدو رو كنند؛ مي‌توان واژه‌هاي رائج در زبان فارسي هم‌چون « حضرت والا ، قبله عالم، كعبه آمال‌ » را مفاهيمي از واژه « صمد » دانست.‏

‏« لَمْ يَلِدْ »: فرزندي نزاده است . يعني نه كسي فرزند او است ، و نه او پدر كسي است .

« لَمْ يُولَدْ»: زاده نشده است. به دنيا آورده نشده است . يعني نه فرزند كسي است ، و نه كسي پدر او است.

‏« كُفُواً»: همتا و هم‌گون. يعني خداگونه‌اي وجود ندارد و كسي شبيه و هم‌سنگ و هم‌بر او نيست.‏

مبحث دوم: ویژگی های سوره اخلاص
سوره اخلاص دارای خصوصیات منحصر به فرد خود است و دارای مفاد و نفع دنیوی و اخروی و مادی و معنوی می باشد و البته به هدف عبادت مخلصانه خوانده شود، ازجمله خواص آن:

1-صفت الرحمن:
از حدیث عَائِشَةَ رضی الله عنها: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ رَجُلًا عَلَى سَرِيَّةٍ، فَكَانَ يَقْرَأُ لِأَصْحَابِهِ فِي صَلَاتِهِمْ فَيَخْتِمُ بِـ “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، فَلَمَّا رَجَعُوا ذَكَرُوا ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: سَلُوهُ لِأَيِّ شَيْءٍ يَصْنَعُ ذَلِكَ؛ فَسَأَلُوهُ، فَقَالَ: لِأَنَّهَا صِفَةُ الرَّحْمَنِ، وَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ بِهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَخْبِرُوهُ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّهُ». صحيح البخاري ومسلم
ترجمه: پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فردی را به سریه فرستاد، این شخص نمازها را به سوره اخلاص اختتام می بخشید، وقتی که برگشتند این گزارش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم دادند، فرمود: “بپرسید برای چه این عمل را انجام داد” پرسیدند، فرمود: برای این‌که  سوره اخلاص؛ صفت الرحمن است و دوست دارم بخوانم آن را، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: “برایش خبر دهید: خداوند متعال ایشان را به یقین که دوست می دارد.”

2-حب آن موجب محبت الله متعال است:
از حدیث مذکور قبلی روشن شد دوست داشتن این سوره موجب محبت الله متعال می گردد. و همچنان از عبدالله ابن مسعود روایت است: «من كان يحبُّ القرآن فهو يحبُّ الله» ” کسی قرآن کریم را دوست داشته باشد به یقین که الله متعال را دوست دارد. أخرجه الطبراني في الكبير

3-محبت اخلاص موجب ورود جنت می شود:
امام بخاری در صحیح خود، عبیدالله از ثابت و از انس رضی الله عنهم  روایت است: شخصی از انصار در مسجد قباء امامت می کرد، زمانی قرائت سوره را شروع می کرد به سوره اخلاص آغاز می کرد و بعد از قرائت قل هو الله احد، سوره دیگر را با او قرائت می نمود و این روش را در تمام رکعت ها عمل مر کرد، این مساله را به پیامبرصلی الله علیه وسلم گزارش کردند، پیامبر خدا عزوجل فرمود: « يا فلان، ما حملك عَلَى لزوم هذه السورة في كل ركعة »؛ فَقَالَ: إني أحبها. فَقَالَ: « حبك إياها أدخلك الجنة». ” ای فلان چه واداشت تو را به لزوم این سوره در تمام رکعت‌ها؟ ” فرمود: دوست دارم آن را، پیامبر علیه السلام فرمود: “دوست داشتن این سوره، شما را داخل جنت می سازد.”
امام ترمذی در جامع صحیح خود از بخاری از انس روایت نمود:« أن رجلاً قال: يا رسول الله، إني أحبّ هذه السورة: “قل هو الله أحد” فَقَالَ: إِنَّ حبك إياها أدخلك الجنة».
ترجمه: شخصی فرمود: ای پیغمبر خدا! این سوره را دوست دارم: قل هو الله احد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: “به یقین دوست داشتن این سوره شما را داخل جنت می سازد”.
احمد در مسند خود ازعبید بن حنین روایت کرد: شنیدم ابو هریره رضی الله عنه می فرماید: با پیغمبر علیه السلام ملاقات کردم، شنید فردی قل هو الله احد را قرائت می کند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: واجب گردید. گفتم: چه واجب گردانید؟ فرمود: «الجنة یعنی: وارد شدن بهشت».

4-اخلاص سبب مغفرت گناه می‌شود:
از ابونعیم از طریق عمرو بن مرزوق، از شعبه، از مهاجر روایت است: شنیدم شخصی را می‌گوید: همراه شدم با رسول خدا صلی الله علیه وسلم در سفری، شنید مردی را “قل یا ایها الکافرون” را قرائت می کرد، فرمود: « قد برئ من الشرك». ” بی‌گمان از شرک برائت یافت است. و شنید دیگری را «قل هو الله أحد» قرائت می کند،  فَقَالَ: غفر له» ” فرمود: بخشیده شد او” ‌‌ وأخرجه الدارمي ، والنسائي

5-اخلاص برابر ثلث قرآن است:
صحیح بخاری از ابی سعید روایت کرد؛ مردی از فردی شنید قل هو الله احد را مکرر قرائت می کند، زمانی که صبح شد نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد گزارش نمود موضوع را پیامبر خدا فرمود:«والذي نفسي بيده إنها لتعدل ثلث القرآن». ” سوگند به ذاتی که نفسم به دست اوست این سوره معادل – برابر سوم حصه قرآن کریم است”.

6-فضیلت اخلاص در عبادت شب:
صحیح بخاری همچنان از طریق اعمش از ابراهیم نخعی و ضحاک مشرقی از ابی سعید روایت دارد، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم برای اصحاب خود فرمود: «أيعجز أحدكم أن يقرأ ثلث القرآن في ليلة؟ فشق ذلك عليهم» وقالوا: أينا يطيق ذلك يارسول الله؟ فَقَالَ: «الله الواحد الصمد ثلث القرآن». ترجمه: آیا هر یکی از شما از این‌که ثلث قرآن را در شب بخواند عاجز و ناتوان است؟ این عمل سخت تمام می شود برایشان ؟ و فرمودند: کدام یکی ما این توان را دارد ای پیغمبر خدا؟ فرمود: الله الواحد الصمد ثلث القرآن ” قل هوالله احد و الله الصمد سوم حصه قرآن کریم است.
وفي “المسند” من طريق ابن لهيعة عن الحارث بن يزيد، عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد قال: “بات قتادة بن النعمان يقرأ الليل كله بـ “قل هو الله أحد” فذكر ذلك للنبي – صلى الله عليه وسلم – فَقَالَ:« والذي نفسي بيده لتعدل نصف القرآن أو ثلثه
ترجمه: از ابی سعید روایت است: ” قتاده بن نعمان شب را سپری کرد، تمام شب قل هو الله احد قرائت می کرد، این را به پیامبر صلی الله علیه وسلم گزارش داد، فرمود: “سوگند به ذاتی که جانم به دست اوست، همانا خواندن این سوره، معادل و برابر نصف قرآن و یا ثلث قرآن می رسد”.

عن أبي هريرة قال: قال رسول الله – صلى الله عليه وسلم -: “احشدوا، فإني سأقرأ عليكم ثلث القرآن. فحشد من حشد، ثم خرج نبي الله – صلى الله عليه وسلم فقرأ: “قل هو الله أحد”، ثم دخل. فَقَالَ بعضنا لبعض: قال رسول الله – صلى الله عليه وسلم -: فإني سأقرأ عليكم ثلث القرآن، إني لأرى هذا خبرًا جاءه من السماء. ثم خرج نبي الله – صلى الله عليه وسلم – فَقَالَ: إني قلت: سأقرأ عليكم ثلث القرآن، ألا وإنها تعدل ثلث القرآن”. أخرجه مسلم

ترجمه: از ابی هریره رضی الله عنه روایت است: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: جمع شوید، برای‌تان ثلث قرآن را می خوانم، جمع شد کسی که جمع شد، پیامبر صلی الله علیه وسلم بیرون شد، “قل هو الله احد را خواند” سپس داخل شد، برخی به برخی دیگر گفت: پیامبر خدا گفت: به شما ثلث قرآن را می خوانم، نمی دانم این خبر از آسمان آمده بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم، باز بیرون شد فرمود: من گفتم: ثلث قرآن را به شما قرائت می کنم، آگاه باشید این سوره معادل ثلث قرآن است.

7-فضیلت اخلاص در عبادت روز :
صحيح مسلم من طريق قتادة، عن سالم بن أبي الجعد، عن معدان بن أبي طلحة، عن أبي الدرداء أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال «أيعجز أحدكم أن يقرأ كل يوم ثلث القرآن؟ قالوا نعم. قال: إِنَّ الله جزأ القرآن ثلاثة أجزاء، فقل هو الله أحد ثلث القرآن»
ترجمه: صحیح مسلم از ابی درداء روایت کرد: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: “آیا یکی از شما ناتوان است از این‌که هر روز ثلث قرآن را قرائت نماید؟ گفتند بلی! فرمود: ” بی تردید خداوند متعال قرآن را به سه بخش تقسیم نموده، قل هو الله احد، ثلث قرآن- سومین حصه قرآن است”.

8- فضیلت اخلاص در هرزمان:
«أيَعْجِزُ أحدُكُمْ أنْ يقْرَأَ كلَّ يومٍ ثُلُثَ القُرآنِ؟. قالوا: يا رسولَ اللهِ، نحنُ أضعفُ من ذاكَ وأعجَزُ. قالَ: فإنَّ اللهَ جزَّأَ القرآنَ ثلاثةَ أجزاءٍ، فقُلْ هوَ اللهُ أحدٌ جُزءٌ من أجزائِهِ.   تخريج المسند. حدیث صحیح
ترجمه: ابودرداء روایت نمود: آیا یکی از شما از اینکه هروز ثلث قرآن را قرائت کند عاجز هستید؟ فرمودند: ای پیغمبر خدا، ما ناتوان‌تر از این و عاجز تر هستیم، فرمود: ” بی تردید خداوند متعال قرآن را به سه جزء بخش نمود، قل هو الله احد جزء از جزاء آن است”.

مساله:
آیا مراد از این بخش و اجزاء چیست؟ مراد از این‌که معادل و برابر ثلث قرآن می شود در اجر و ثواب است و این بخش توحید از قرآن است، آیات قرآن کریم سه بخش است: توحید، تشریع و قصص.

  • اخلاص در رخت خواب امنیت آفرین است
    امام بخاری در صحیح خود روایت عایشه رضی الله عنها آورده است، فرمود: «أن النبي صلى الله عليه وسلم كان إذا أوى إِلَى فراشه قرأها مع المعوذتين ومسح ما استطاع من جسده».
    ترجمه: مادر مومنان عایشه رضی الله عنها فرمود: پیامبر صلی الله علیه وسلم زمانی به رخت خواب می‌رفت، اخلاص با معوذتین – سوره فلق و ناس را قرائت می کرد و بدنش را تا جای که می توانست مسح می کرد و دستش را میکشید و می‌‌مالید.
    حدثنا إبراهيم الجوهري، ثنا غسان بن عبيد، عن أبي عمران الجوني، عن أنس بن مالك قال: قال رسول الله – صلى الله عليه وسلم -: “إذا وضعت جنبك عَلَى الفراش، وقرأت فاتحة الكتاب، و”قل هو الله أحد« فقد أمنت من كل شيء إلا الموت»
    ترجمه: از انس بن مالک رضی الله عنه روایت است، پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: وقتی‌که پهلویت را بر فراش نهادی، و فاتحة الکتاب و قل هو الله احد را  قرائت کردی و بی تردید از هر چیز در امان هستی بجز مرگ .

10- اخلاص در صبح وشام کفایت کننده است:
روى أبو داود والترمذي والنسائي من طريق معاذ بن عبد الله بن خبيب، عن أبيه، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال له: « قل هو الله أحد والمعوذتين حين تمسي وحين تصبح ثلاثًا تكفيك كل يوم». ترمذي
ترجمه: از معاذ بن عبدالله بن خبیب از پدرش و ازپیامبرصلی الله علیه وسلم روایت کرده است، برایش فرمود: ” قل هوالله احد و معوذتین در هنگام شام و صبح  ثلث قرآن می شود برای تمام روزت کفایت می کند.

11-اخلاص افضل ترین سوره قرآن کریم:
دارمی در مسند خود از ابی مغیره از صفوان از ایفع بن عبدالکلاعی روایت کرد: مردی گفت: ای پیامبر خدا کدام یک از سوره های قرآن کریم بزرگتر است؟ فرمود: هوالله احد. مسند دارمی

12-سه سورۀ بهتر؛ نباید فراموش شود:
وفي “المسند” من طريق معاذ بن رفاعة، عن علي بن يزيد، عن القاسم، عن أبي أمامة، عن عقبة بن عامر قال: قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم: “ألا أُعَلِّمُكَ خَيْرَ ثَلَاثِ سُوَرٍ أُنْزِلَتْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: فَأَقْرَأَنِي: “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ” “وَقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ” “وَقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ” ثُمَّ قَالَ لِي: يَا عُقْبَةُ، لا تَنْسَهُنَّ وَلا تَبِتِ لَيْلَةً حَتَّى تَقْرَأَهُنَّ» مسند احمد
ترجمه: از عقبه بن عامر روایت است: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم برایم گفت: آیا سه سوره بهتررا برایت بیاموزم که در توارات و انجیل و زبور و قرآن عظیم نازل یافته است؟ گفتم: بلی، فرمود: پس بخوان از من: قل هو الله احد- و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را، سپس برایم گفت: یاعقبه، این سوره ها را فراموش نکنید و بدون خواندن این سوره ها شب را سپری نکنید.

13-اخلاص و ایجابت دعا:
امام ترمذی …عن عبد الله بن بريدة، عن أبيه “أن النبي صلى الله عليه وسلم سمع رجلاً يصلي يدعو يقول: اللهم إني أسالك بأني أشهد أن لا إله إلا أنت الأحد الصمد الَّذِي لم يلد ولم يولد، ولم يكن له كفوًا أحد. قال: «والذي نفسي بيده، لقد سأله باسمه الأعظم، الَّذِي إذا سُئل به أعطى، وإذا دُعي به أجاب» حسن و غریب خوانده است ترمذی
ترجمه: از پدر عبدالله بن بریده روایت است: پیامبر صلی الله علیه وسلم شنید مردی نماز می خواند و دعا می کند، می گوید: ای بار خدا من سوال می کنم تو را به اینکه شهادت می دهم نیست معبود برحق جز تو یگانۀ بی نیاز که نزاده و نزاده شده و هیچ نوع همتای ندارد. فرمود: سوگند به ذاتی که جانم به دست او است، این شخص سوال کرده باری تعالی را باسم اعظمش، آن اسمی که انگار به آن سوال شود داده است و قتی که نیایش شده به آن ایجابت کرده است.

مبحث سوم: سبب نزول سوره اخلاص
امام احمد در مسند خود و امام ترمذی درجامع از ابی سعد الصاغانی محمد بن میسر، از ابی جعفر الرازی، از ربیع بن انس از ابی العالیه از ابی بن کعب روایت کرده است: « مشرکین به پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفتند: نسب پروردگارت را ای محمد برایمان تعریف کن، خداوند متعال قل هو الله احد را نازل نمود.
امام ترمذی از طریق عبیدالله ابن موسی، از ابی جعفر، از ربیع، از ابی عالیه مرسلا روایت کرده و فرمود: این روایت صحیح تر از روایت سعد است. از روایت های مختلف پرهیز شد.

  مبحث جهارم: موضوع و مقصد سوره اخلاص
 این سوره کریمه  در حقیقت شناسنامه پروردگار است و مضامین آن متضمن اثبات توحید الهی و نفی آنچه از خصائص خدایان مشرکین بود از ذات باری تعالی است؛ طوریکه در سبب نزول آمده: ایشان از پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم در مورد پروردگارش سوال کردند: از چی چیز است از کدام نسب، از کدام جنس، و یا از چه کسی دنیا را به ارث گرفته است و یا برای چه کسی به میراث می گذارد؟ البته مشرکان به خدایان زاده شده، زاینده، ارث بگیر و میراث گذار، و خدای از جنس مصنوعات عادت داشتند. و خداوند متعال در جواب شان سوره مبارک اخلاص را نازل کرد. موضوع سوره و مقصد غایی آن اثبات توحید و نفی شرک از ذات، اسماء و صفات، توحید الوهیت و ربوبیت است!

مبحث: پنجم: تفسیر سوره اخلاص

تفسیر کلمه {قل} این آغاز سوره است به امر – همان طور که در سوره کافرون، فلق، ناس و سوره جن آمده است.  بخاری در صحیح خود روایت کرد: وقد “سئل النبي صلى الله عليه وسلم عن المعوذتن فَقَالَ: «قيل لي فقلت»  ترجمه: پیامبر صلی الله علیه وسلم سوال شد از معوذتین فرمود: جبرائیل برایم گفت: « قل » بگو و همچنان در معوذتین، سپس گفتم.
از لحاظ تفسیری این مطلب را می رساند که پیامبر به آن‌چه برایش به واسطه  جبرئیل امین داده شده است مبلغ محض آن است و هیچ نوع تصرف به زیادت و نقصان در وحی نازل شده از جانب الله متعال ندارد و جز این‌که او یک مبلغ کلام پروردگار خود است، فرمود: {قل هو الله أحد} امثال و پیروی محض به همان «قول» که برایش گفته شده دقیق به همان لفظ متولی آن نه به معنای آن.
تفسیر کلمه: «هو» اسم مضمر است و برخی دیگر ضمیر شأن گفتند، ضمیر شان به بزرگی و اهمیت موضوع مستعمل می شود. کسانی گفتند نخیر ضمیر شأن نیست. اگر ضمیر شان شود «الله أحد» جمله مبتدأ و خبر است. کسانی می گویند: ضمیر شان نیست در این صورت دو وجه است.
یکی: « هو» مبتدأ و « الله احد» مبتدأ و خبر هردو خبر برای مبتدای اول می شود و در این صورت نیاز به رابط نیست زیرا که خبر به عینه مبتدأ است.

دومی: « هو» مبتدأ و « الله » خبرآن و « احد» بدل از آن می شود.

تفسیر کلمه: «احد»
اسمی از اسمای الله متعال که به «احد» مسما است و بجز الله، از اعیان به «احد» مسما نمی شود.

هیچ چیز از اشیاء را در اثبات به «احد» مسما نمی شود جز به اعداد مطلق. مسما می شود، در نفی و یا آنچه مشابه تر به استفهام و نهی و شرط باشد استعمال می شود، مانند: {ولم يكن له كفوًا أحد} وقول: {هل تُحسُّ مِنْهُم مِنْ أحدٍ} مريم: 98. وقول: {فلا تدعوا مع الله أحدًا} الجن: 18. وقوله: {وإن أحد من المشركين استجارك} التوبة: 6 . و امثال آن.
-الاحد: خداوند متعال واحد در الهیت، و ربوبیت خود است، و علمای کلام  «احد» را تفسیر به بمالایتجزأ نمودند یعنی تقسیم را نمی پذیرد. اگر اراده کلامیان این باشد که مولفات مرکب از اجزاء متفرقه نیست درست است. یا این‌که قابل تقسیم نیست هم درست است و اگر اراده کلامیان این باشد که آن تمیز چیزی از آن نمی شود و مرادشان از آن تجسم است و این باطل است.
ابن عقیل فرمود: چیزی که صحیح از قول ما در کلمه « احد » است؛ با اثبات صفات که خداوند واحد در الهیت خود است نه غیر.
احد همان واحد است؛ ابن جوزی فرمود: این سخن ابن عباس و ابوعبیده است و دیگران فرق قائل اند میان احد و واحد.

خطابی فرمود: فرق بین احد و واحد است: احد منفرد به ذات خود است و مشابه آن هیچ فردی نیست واحد منفرد به‌صفات خود است، شریک او در آن صفات هیچ احدی نیست
کسی گفته است: فرق دیگر وجود دارد: «احد» در نفی عموم صریح و آشکار است، به‌خلاف واحد که او محتمل برای عموم و غیر عموم است، مثلا: مافی الدار احد. نیست در سرای هیچ احدی گفته نمی شود:

بل اثنان می شود گفت: مافی الدار واحد، بل اثنان: نیست در سرای یکی بل دو دوتا است.

فقهای حنفی فرق کردن میان احد و واحد فرمودند: احدیت جزئیت و عدیدیت را به حالش نمی پذیرد.

واحد می پذیرد و قبول می کند، زیرا که گفته می شود: مائة واحد والف واحدة، و گفته نمی شود: مائة احد، و لا الف احد. « واحد» می پذیرد اجزاء و عدیدیت را بحال خود و «احد» نمی پذیرد.
امام محمد بن الحسن شیبانی در جامع الکبیر بنا بر این مسألۀ را بنا کرده است: وقتی‌که برای یک مرد چهار زن باشد، گفت: والله لااقرب واحدة منکن صار مولیا منهن جمیعا و جائز نیست که او نزدیک شود به یکی آن‌ها مگر به کفاره. اگر گفت: والله لا اقرب احداکن لم یصر مولیا الا من احداهن، و البیان الیه
” سوگند به الله متعال نزدیک نمی‌شوم به یک فرد شما این سبب فرقت همه می شود و به هیچ یکی آنها نزدیک شده نمی تواند تا اینکه کفاره دهد و در صورت ثانی؛ سوگند به الله متعال که به یکتای آنها نزدیک نمی شوم تمام آنها شامل فراق نمی گردد مگر یکتای آنها”.
عسکری فرمود: اصل احد أوحد بود مثل اکبر، و إحدی مثل کبری، وقتی‌که دو اسم واقع شدند و هردو کثیر الاستعمال بودند فرار به سوی کسره برای تخفیف نمودند و او را حذف کردند. تا فرق نمایند میان اسم و صفت؛  این که احد اسم است و اکبر مثل او اسم است.
واحد فاعل از وحد یحد و هو واحد است، مثل: وعد یعد فهو واعد.
سوال {الله أحد} گفت: نگفت الأحد چنان که گفت: الصمد؟ جواب: به الصمد غیر الله مسما می شود و همان طور که در صمد الف و لام می آید بخاطر اینکه دلالت کند خدای متعال مستحق کمال صمدیت است، زیرا که الف و لام برای استغراق جنس وگاها برای استغراق خصائص دیگر می آید، مانند: زید هوالرجل: یعنی زید در صفات رجولیت کامل است و همچنان {الله الصمد} یعنی الله در صفات صمدیت کامل است. اما کلمه احد به غیر الله مسما نمی شد و نیاز به الف ولام ندارد.
تفسیر الصمد {الله الصمد}  الله مبتدأ، ذکرش برای تاکید جمله و خبرش الصمد است.
« الصمد » عبارات سلف در معنای الصمد مختلف اما متقارب المعنا و یا متفقه استند و مشهور آن دو قول است:

قول اول:
ابن عباس و از دیگر سلف روایت کرده است؛ صمد همان سید والای است که خلق بسوی او در رفع حوائج، مطالب و خواسته هایشان به او پناه می برند.
ابن انباری فرمود: خلاف میان اهل لغت نیست، الصمد عبارت از سید والامقامی است فوق آن کسی نیست او ذاتی است مردم در حوائج و امور شان به او پناه می برند.
زجاج فرمود: صمد عبارت از سید والائی است که نیازها و مطالب به او منتهی می شود و به عبارت دیگر همه چیز به او رو کرده است.
تفسیر ابن ابی حاتم؛ با اسناد او از عکرمه از ابن عباس روایت است، فرمود: « الصمد: الَّذِي تصمد إِلَيْهِ الأشياء إذا نزل بهم كربة أو بلاء».
ترجمه: صمد: سید والای که به او چیزها رو می کند و زمانی که به ایشان دشواری‌ها، مشکلات و یا بلاء نازل و سردچار شان می شوند. تفسیر ابن تیمیه.
ابراهیم فرمود: صمد همان والای که بندگان در حوائج شان به او  رو می‌کنند و پناه می‌گیرند.
از علی ابن ابی طلحه و از ابن عباس روایت است: الصمد: سروروالای که در سیادتش به کمال رسیده و شریفی که در شرفش به کمال رسیده و عظیمی که در عظمتش به کمال رسیده و حلیمی که در حلمش به کمال رسیده و علیمی که در علمش به کمال رسیده است و حکیمی که در حکمتش به کمال رسیده و او ذاتی است درانواع شرف و سیادت به کمال رسیده و او همان خداوند متعال است و این صفتش است که سزاوار هیچ‌کس دیگر نیست؛ بر او هیچ چیز همتا، مانند، نظیر، هم‌گون و شبیه نیست، او همان خداوند واحد قهار است و بس.

قول دوم:
تفسیر کلمه «الصمد» ذاتی که کاواکی و شکم ندارد، آن ذاتی که نه می خورد و نه می نوشد، و ذاتی که حشو و زیادت در آن نیست و ذاتی که چیزی درآن داخل نمی‌شود، و چیزی از آن خارج نمی‌شود و مثل این عبارات متقارب المعنی .

اقوال سلف در تفسیر الصمد

شعبی: الصمد؛ چیزی که نمی‌خورد و نمی نوشد.

مجاهد: الصمد؛ مصمت که جوف وشکم ندارد.

عکرمه: الصمد را به ذاتی تفسیر کرد که بالای او احدی نیست.

قتاده: الصمد یعنی باقی بعد از خلق خود.

بنابراین صمد را در این‌جا به سید والائی که سیادت به آن منتهی شده است، تفسیر کردند. خداوند متعال ذاتی است هرآن‌چه را می خواهد فعل می‌نماید و آن‌چه اراده می‌کند حکم می‌کند، تعقیب کنندۀ به حکمش و رد کنندۀ به قضایش نیست.

‌‌ابن عباس و عکرمه: الصمد: ذاتی که غذا نمی‌خورد. وهم‌چنان: الصمد؛ ذاتی که از آن چیزی خارج نمی شود.

علی و کعب: ذاتی که هیچ احدی در مخلوقش سیال، همتا و همگون او نیست.

ابوهریره: ذاتی که مستغنی و بی نیاز از هر احدی است، هر فرد محتاج او اند.

سعید بن جبیر: او در تمام صفات و افعال خود کامل است.

ربیع: او ذاتی که هرگز آفت به او عارض نمی شود.

مقاتل ابن حبان: او ذاتی است که در او هیچ عیبی نیست.

ابن کیسان: او ذاتی است به صفات او هیچ احدی توصیف نمی‌شود.

مجاهد و معمر: او ذات دائم و ابدی است .

مره همدانی: او ذاتی است که نه مصرف می‌شود و نه فنا پذیرد.

طائفۀ گفت: الصمد؛ یعنی ذاتی که لم یلد ولم یولد، گویا که آیات بعد را تفسیر برای الصمد قرار دادند.

از ابی ابن کعب و از ربیع بن انس: صمد ذاتی که از آن چیزی جدا نمی شود.

تفسیر لم یلد ولم یولد

توجیه این چیست؟
اول نیازه به ماده است؛ زیرا که ولادت و تولید، از دو اصل به وجود می آید و چیزی که از متولدات عینی قائم به نفس خود باشد، ناچار برایش مادۀ باشد که از آن خارج شود و غرض که قائم بغیر خود است لابد برایش محل باشد که به آن قائم بماند و اول را خداوند به قول «احد» نفی کرد زیرا که احد ذاتی که همتا و کفء، مثل و نظیر ندارد و ممتنع است که مماثل و صاحب داشته باشد.
بدون تردید تولد زمانی به وجود می‌آید که میان دوچیز آمیزش باشد و ذات خداوند متعال احد است که همتا و مثل ندارد و مستلزم این می شود که نه زاده شده و نه زاید و به دلیل این‌که پدر و فرزند متمثلان متکافئان می‌باشد و خداوند ذات احدی است کفو و همتای ندارد.
هم‌چنان تولد محتاج به زن است و آن همتای شوهرش می‌باشد از یک وجه و این نیز ممتنع است و به همین دلیل خداوند متعال فرمود: {أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ} انعام 101.

مجاهد کفء را در این‌جا به همسر تفسیر کرده‌است.
دوم: انفصال ماده است خداوند متعال نفی کرد فرمود: الله الصمد. خدای متعال بی نیاز و مستغنی از غیر است و بی نیاز از انفصال و اتصال  به غیر خود است.
این سوره باعظمت متضمن نفی هردو نوع مماثلت از خداوند متعال است:
‌‌ یکم: نفی مماثلت از ماده: {قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ} بنا براین احدیت او اقتضا می کند او متفرد به ذات و صفات خود باشد و دراین هیچ شریک وهمتای نداشته باشد. هم‌چنان نفی مماثلت از انفصال: خدای متعال نفی کرد: {وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ}

دوم: نفی نقائص وعیوب است و بیگمان نفی کرده تولد را از طرفین.
تضمین کرد تمام صفات کمال را به اثبات احدیت: {قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}. و به اثبات صفت کمال صمدیت: {الله الصمد} که منافی نقائص است نفی نقائص و عیوب تثبیت شده از هردو طریق یعنی: احدیت انفراد ذات او تعال را به اثبات رساند. احدیت اقتضای انفراد ذات او را به صفاتش می کند، و امتیاز او از مخلوق به ذات و صفات او است.

صمدیت؛ جمیع صفات کمال، دوام و قدامت صفات او را به اثبات می‌رساند زیرا سید ولای که رو می‌کند همه مخلوق به سوی نمی باشد جز این‌که متصف به جمیع صفات کمال باشد که از جهت آن مستحق بودن لازم است که الصمد باشد، و او ذات تعالی همیشه بوده و می باشد، زیرا که صمدیت از لوازم ذات او تعالی است در هیچ حالتی از او منفک نمی‌شود.
این سوره باعظمت اثبات صفات کمال را تضمین کرد، نقائص و عیوب را که از خصائص مخلوقات اند از جمله تولد و مماثلت نفی‌کرد.
زمانی‌که پروردگار جهانیان از بیرون شدن مادۀ تولد از او منزه باشد که اشرف مخلوق و اشرف مواد هستی انسان است و بی‌گمان از خروج مادۀ غیر به طریق اولی منزه و پاک است.

1-احد والصمد از آسماء الحسنی است

(وأنا الأحد الصمد): «الأحد» اسمی از اسمای الحسنی الله متعال است و«الأحد»: عبارت از ذاتی متفرد است که همیشه یکتا است، با او دیگر و دوم نیست، او منفرد به وحدانیت؛ در ذات، ربوبیت، الوهیت و اسماء و صفات خود است.

ابن اثیر در جامع الاصول فرمود: «الأحد» الفرد.

زجاج در تفسیر اسماء الله الحسنی فرمود: «الْمُنْفَرد بوحدانيته فِي ذَاته وَصِفَاته تعالى الله علوا كبِيرا». خداوند متعال منفرد است به وحدانیت‌اش در ذات و صفات خود، عالی مرتبۀ دارای صفات بزرگ است.
امام بیهقی در کتاب الاعتقاد می فرماید: خداوند متعال ذاتی است، نه شبیه است برایش و نه نظیر.
شیخ سعیدی در تفسیر اسماء الحسنی فرمود: «الواحد الأحد»: او ذاتی که یکتا است به جمیع کمالات، تنها است به تمام کمال، مجد، جلال، جمال، حمد، حکمت، رحمت و دیگر صفات از صفات کمال او است، در این صفات نه مثل دارد و نه نظیر، او یکتای است به هیچ وجه از وجوه با مخلوق متناسب نیست و او یکتا در حیات، قیومیت، علم، قدرت، عظمت، جلال، جمال، حمد، حکمت، رحمت، و دیگر صفات که درغایت کمال است.

سوال: خداوند متعال ولادت – زاد را قبل از تولد – زایدن نفی کرد و صواب است تولد پیش از ولادت باشد، چرا و چه دلیل وادت از تولد مقدم شد؟
جواب هیچ کس در حق خداوند دعوای ولادت را نداشتند، و دعوای ایشان این بود که فرزند است بنا براین نفی ولادت را به تولد مقدم کرد چون موضوع نیاز به نفی ولدیت داشت نه ولادت.
سوال دوم: چطور نفی کرد از این‌که مولود با شد و کسی معتقد نبود به آن؟

جواب: به دو وجه:
اول: مشرکین سوال کردند از کی دنیا را به میراث گرفته و برای کی میراث می گذارد، معلوم که متعقد بودند به این مساله.
الثاني: خداوند متعال خصائص خدایان مشرکین را از نفس خود نفی کرد، زیرا که کسانی مسیح را می پرستیدند و کسانی از ایشان عزیر را و هردو مولود بودند و از میان شان کسانی ملائکه و گوساله را می پرستیدند و این‌ها متولدات اند و مقدم نمود نفی زاد را که دلالت می کند به نفی متولد به طریق اولا.

فائدۀ و لطیفۀ اینجا است: ابن عطية رحمه الله فرمود: {كفوًا} خبر كان است، واسم آن “أحد”، و ظرف ملغي است، وسيبويه نیکو می‌ندارد این‌که ظرف باشد در زمانی‌که به آن مقدم نمایند خبر را !

مبحث ششم: درس هایی تربیتی، فکری سوره اخلاص

1-شناسنامه ذات الرحمن
این سوره معرفت نامه و نسب نامه ذات الرحمن و صفات اوتعالی است، خداوند متعال نازل کرد این سوره را در نفی آنچه نسبت می دادند و اضافت می‌کردند اهل باطل به پروردگار جهانیان، از: تمثیل، تجسیم، اثبات اصل و فرع، و هر آنچه مشرکین، صائبه، اهل کتاب و منافقین این امت گفتند، از تولد فرشتگان، یا عقول، نفوس، انبیاء و دیگر چیزها همه در موضوع نفی این سوره و اثبات پاکی خداوند متعال داخل است.

2-انفراد وحدانیت خدا
 این سوره مبارک انفراد وحدانیت الله متعال را تضمین کرده است و او تعالی منقطع النظیر است و این سوره، منزه ساخت باریتعالی را  از اینکه از اجناس مخلوقات باشد؛ زیرا که افراد هر جنس از این اجناس متکافئة و متماثلة ” با هم مساوی و مقاوم خود را دارند، پس گرگ همتای گرگ، انسان همتای انسان هستند و با هم ازدواج می نمایند و به همین دلیل خداوند متعال فرمود: ” و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید!” {وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ} الذاريات: 49. ، نیست مخلوقی مگر اینکه کفو و همتا دارد، متماثل و نظیر دارد و اگر خداوند حق؛ از جنس این چیزها و اجناس می بود ضرور برایش برابر و نظیر و مثیل می بودند. بی تردید این باور و منظومه اعتقادی در برابر توحید و یکتای شرعا وعقلا منتفی است.

3-نفی ادعاهای آلوده به شرک
در موضوع این سوره مبارک هر آنچه مشرکین، اهل کتاب در مورد تولد باری تعالی از غیرش می گفتند، و یا در حق مسیح علیه السلام گفتند: او خدا است. کسانی دجال را می گویند: الله است. و کسانی برای بندگان خدا این جایگاه و مقام را می دهند. برای اولیاء، مرشدین، سیدها، پیرها و ملنگ ها و فقیران، طالع بین و کفشناس وجنیات باور خدا گونه و توصیف خدای و تعظیم و تکریم شرک آلود می کنند.

در نفی این سوره؛ مشرکین، اهل کتاب، همه فرق گمراه داخل شدند که به باری تعالی همتا ثابت می کنند، مثلا: با تشبیه و تجسیم همتا و نظیر قرار می دهند، یا درعبادت غیرش را شریک می سازند در حالی که خداوند در ذات، صفات، ربوبیت واولوهیت خود هیچ همتا، نظیر و مثیل ندارد.

4-پاکی خداوند از اصول و فروع
 این سوره تنزیه و تقدیس خداوند را از اصول و فروع و از نظیر و مثیل نمود. در مخلوق هیچ چیز نیست که بسوی بعض از این اعیان و معانی نسبت نشوند و ضرور برای آن پدر و فرزند، والد و مولود است و یا نظیر و همتای او اند و همچنان جن و فرشتگان و آدم و حیوان، چنان که الله متعال فرمود: “و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید!” {وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ} الذاريات: 49. برخی از سلف گفتند: {لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ} بدانید که آفریدگار و خالق این جفت ها واحد- یکتای بی همتا است.

خداوند متعال فرمود: ” وسوگند به زوج و فرد”{وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ} الفجر: 3.  مجاهد فرمود: هرچیزی را که خداوند آفریده او جفت است، الله متعال گفت: ” و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید!” {وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ} الذاريات: 49.
کفر وایمان، هدایت و ضلالت، شقاوت وسعات، شب و روز، آسمان و زمین، خشکی و بحر، آفتاب و ماهتاب، جن وانس همه جفت اند. وتر فقط الله متعال است.

امام بخاری در صحیح خود اعتماد به قول مجاهد کرده است، زیرا که او صحیح ترین تفسیر است. ثوری گفت: وقتیکه تفسیر از مجاهد برایت رسید کفایت می کند. و شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز اختیار نموده است.

5-حقیقت کفء – همتا
 حقیقت کفء چیست؟ کفءعبارت از مساوی و مقاوم است؛ خداوند متعال در ذات و صفات، در اسماء و افعال، در ربوبیت و اولوهیت خود کفء – همتا و نظیر ندارد، بنا براین ایمان به تقدیر؛ نظام توحید است، چنان که ابن عباس فرمود: «لأنّ القدرية جعلوا له كفوًا في الخلق». ” به درستیکه قدریه برای الله متعال در خلق همتا و مساوی قرار داد”.

شرک دو نوع است:
توحید اولوهیت؛ گاها شرک در توحید اولوهیت موجب کفر و خروج از ملت اسلام و خلود در آتش جهنم می شود. شرک در توحید اولوهیت در موارد اصغرمی باشد، مانند: سوگند به غیر الله و نذر به غیر الله، خشیت از غیر الله، امید و رجاء از غیر الله، توکل به غیر الله و تذلل و خاری به غیر الله و قول گوینده: ماشاء الله و شئت. هر چه خدا خواست و تو !

طلب رزق از غیر الله، ستایش و حمد غیر الله بنا برا آنچه داده است، و عمل بخاطر غیرالله همان ریاء واقسام آن است که موجب کفر و خروج از ملت اسلام نمی شوند اما مرتکب گناه بزرگ و کبیره می شوند.

بنابراین تشبیه به افعال خداوند با تصویر حرام است و نامگذاری به نام های که مختص الله متعال حرام است مثل: الله – الرحمن و الرب . نام گذاری به رب جائز است  در صورت که اضافت به غیر ذوالعقول شود، مانند: رب المال . همچنان: الجبار و المتکبر !

1-پاک داشتن باریتعالی از ماده
خداوند متعال درکتابش رد کرد به اعتقاد کسانی که باورد دارند دوباره زنده نمی شوند و بر کسانی که باور دارند خداوند دارای فرزند است، الله متعال نفس خود را از گرفتن فرزند و همسر منزه می سازد:

{ وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ} (البقرة:116)
ترجمه: و (یهود و نصاری و مشرکان) گفتند: «خداوند، فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! -منزه است او- بلکه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ و همه در برابر او خاضعند
خداوند متعال در سوره مریم می فرماید: { وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا} و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است».{لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا}” راستی مطلب زشت و زننده‌ای گفتید!”

{ تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا} ” نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود، و کوه‌ها بشدّت فرو ریزد”.

{أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا} “از این رو که برای خداوند رحمان فرزندی قائل شدند”

{وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا} ” در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند”

{ إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا}” تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده اویند!” مريم:93:88.

در آیه کریمه دیگر خداوند می فرماید: فرزند بدون همسر نمی باشد و خداوند متعال منزه است از همسر و مصاحبت آن:{ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ} الأنعام:101.
ترجمه: او پدید آورنده آسمانها و زمین است؛ چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟! حال آنکه همسری نداشته، و همه چیز را آفریده؛ و او به همه چیز داناست.
ابن کثیر در تفسیر خود فرمود: یعنی: چطور خداوند فرزند دارد در حالی که زن و همسر ندارد؟ بدون تردید تولد از چیز متناسب صورت می گیرد و در حالی مناسب و مشابهت به اوتعالی هیچ چیزی از مخلوق نیست، زیرا او خالق و آفریدگار هر چیز است، نه همسر دارد و نه ولد و فرزند.

2-محاربه انسان با خدا
کسی که برای پروردگار ولد – فرزند ثابت کرد، در حقیقت دشنام زده است او را؛ در صحیح بخاری برای شرح و توضیح این مساله روایت است: عن أبي هريرة عن النبي – صلى الله عليه وسلم – قال: “يقول الله عَزَّ وَجَلَّ: كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ، وَشَتَمَنِي وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ. فَأَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ: لَنْ يُعِيدَنِي كَمَا بَدَأَنِي، وَلَيْسَ أَوَّلُ الخَلْقِ بِأَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ إِعَادَتِهِ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا، وَأَنَا الأَحَدُ الصَّمَدُ، لَمْ أَلِدْ وَلَمْ أُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لِي كُفُوًا أَحَدٌ”.
ترجمه: از ابی هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت است: پیامبرخدا فرمود: « خداوند عز وجل می فرماید: فرزند آدم مرا تکذیب می کند و این حق را ندارد. و مرا دشنام می دهد و این حق را ندارد. اما تکذیب من توسط وی این است که می گوید: الله متعال آن گونه مرا بار اول آفریده است، دوباره زنده نمی کند. در حالی که خلقت او برای من آسان تر از دوباره زنده کردن او نیست؛ اما دشنامی که به من می دهد، این است که می گوید: الله فرزند دارد، و این درحالی است که من یکتا و بی نیاز هستم و نزاده ام و نه زاده شده ام و همتایی برای من نیست  وندارم”.

شرح  حدیث:
این حدیث از جمله احادیث قدسی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از الله متعال خبر می دهد و می فرماید: «كَذَّبَنِي ابْنُ آدَمَ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ» یعنی گروهی از فرزندان آدم مرا تکذیب می کنند؛ منظور مشرکان عرب و سایر بت پرستان و نصاری و کسانی است که منکر برانگیخته شدن دوباره و معاد بودند؛ چنانکه در ادامه ی حدیث می آید. در صورتی که حق ندارند الله متعال را تکذیب کنند. و شایسته و سزاوار الله نیست که تکذیب شود.

«وَشَتَمَنِي وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ذَلِكَ»؛ «الشتم» توصیف چیزی با تحقیر و عیبجویی از آن می باشد. منظور این است که عده ای از فرزندان آدم، الله متعال را با عیب و نقص توصیف می کنند؛ و چنانکه در ادامه می آید، برای الله متعال معتقد به فرزند هستند؛ حال آنکه حق ندارند الله متعال را چنین توصیف کنند. و شایسته و سزاوار الله نیست که چنین توصیف شود.
سپس مواردی را که به صورت مجمل ذکر نمود، به تفصیل بیان می کند: «فَأَمَّا تَكْذِيبُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ: لَنْ يُعِيدَنِي، كَمَا بَدَأَنِي»؛ یعنی مصداق تکذیب الله متعال توسط بنده این است که گمان می کند بعد از مرگ او را زنده نمی کند چنانکه اولین بار او را از عدم خلق نمود. و این کفر تکذیب است. سپس الله متعال پاسخ آنها را می دهد و می فرماید: «وَلَيْسَ أَوَّلُ الخَلْقِ بِأَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ إِعَادَتِهِ»؛ یعنی برای من آغاز خلقت از عدم، آسان تر از زنده کردن بعد از مرگ نیست؟ بلکه هر دو در قدرت من یکسان هستند و البته دوباره زنده کردن آسان تر است، چون اصل و اثری وجود دارد.
و اینکه می فرماید: «وَأَمَّا شَتْمُهُ إِيَّايَ فَقَوْلُهُ: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا»؛ یعنی برای الله متعال قائل به فرزند بودند چنانکه در قرآن کریم آمده است: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللهِ» [توبه: 30] «و یهود گفتند: عُزَیر پسر الله است و نصاری گفتند: مسیح پسر الله است». و عرب های مشرک می گفتند: ملائکه دختران الله هستند. و این عیب و ایراد و نقص و کاستی بود که متوجه الله متعال می کردند و او را همچون مخلوقات می دانستند. بنابراین الله متعال پاسخ آنها را می دهد و می فرماید: «وَأَنَا الأَحَدُ»: من یکتای مطلق در ذات و صفات هستم و از هر نقص و کاستی و عیب و ایرادی پاک و منزه بوده و موصوف به تمام صفات کمالم. «الصَّمَدُ»: به هیچکس نیاز ندارم و همه کس به من نیاز دارند. «لَمْ أَلِدْ»: من پدر هیچکس نیستم. «وَلَمْ أُولَدْ»: و فرزند هیچکس نیستم. چون الله متعال اول و بدون ابتدا است چنانکه آخر و بدون انتها می باشد. «وَلَمْ يَكُنْ لِي كُفْؤًا أَحَدٌ»: و مثل و مانند و نظیری ندارم؛ و نفی «كُفْؤ» شامل نفی پدر بودن و فرزند بودن و همسر بودن و سایر موارد می شود.

3-صبر خدا در برابر انسان
عن أبي موسى الأشعري رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم قال: « لا أحَدَ أصْبَرُ علَى أذًى يَسْمَعُهُ مِنَ الله عزَّ وجل، إنَّه يُشْرَكُ به، ويُجْعَلُ له الوَلَدُ، ثُمَّ هو يُعافيهم ويَرْزُقُهُم» رواه مسلم.
ترجمه: از ابی موسی اشعری رضی الله عنه روایت است: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ کس در برابر اذیت و آزاری که می شنود، از خداوند صبور و بردبارتر نیست. بنی آدم به او شریک قرار می دهند و به او فرزند نسبت می دهند، سپس او؛ به آنان عافیت می بخشد و رزق عنایت می کند”. ابن قیم در کتاب عدة الصابرین گفت: صبر الله متعال فرق دارد با صبر مخلوق و به هیچ وجه از وجوه مساوی و متماثل نمی شوند.
شیخ سعدی گفت: خداوند منان روزی را بر بندگان می بارد؛ مطیع باشند، یا عاصی، اما عاصی همیشه در محاربه، تکذیب او، و تکذیب پیامبرش هستند، و تلاش به خاموش ساختن دینش دارند، و خداوند حلیم صبور بر آنچه می گویند و هر آنچه انجام  می دهند از شرارت، و علارغم آن باری تعالی ایشان را بهرمند به نعمت می سازد. و صبر خداوند کامل ترین صبر است، زیرا که او از کمال قدرت، کمال بی نیازی از خلق و کمال رحمت و احسان او است، فتبارک الله الرب الرحیم الذی لیس کمثله شیء .

پیام های این حدیث:

  • اثبات صفت صبر برای خداوند، صبر او شبیه صبر مخلوق نیست.
  • بندگان به خدا ضرر نمی رسانند، بلکه او را آزار می دهند.
  • اثبات صفت سمع برای الله عزوجل .
  • بنده با خدا در نبرد و عصیان است و خداوند متعال در دادگری عافیت و رزق به آنان است.

خاتمه:
از تفسیر سوره مبارک اخلاص به این نتیجه رسیدم مسلمان عقیده راسخ، متقن و خلل ناپذیر به خداوند متعال داشته باشد و خداند متعال را از طریق وحی – نقل و نص قرآنی و سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم بشناسد و آن را کافی و شافی بداند و از طریق عقل به نشانه های قدرت، عظمت و جلاله باریتعالی در هستی و منظومه شمسی و یا نفس خود انسان که همه دفتر های خدا شناسی اند بسنده نماید، دلائل که علمای کلام در برابر منکرین استعمال نمودند و استدالال کردند در کانون های علمی و اجتماعی رونق و رائج ننمایند که بدون شک به خدا شناسی حقیقی منتهی نمی شود و بلکه در گمراهی سخت گیر مانده و متردد می شوند و مثلا : قدریه، معتزله، اشعری و ماتریدیه همه در گرداب بی منتهای این تسلسل بی نتیجه و مصروف تاویل تشبیه آفرین غرق ماندند و در حالیکه دلائل فرقه های کلامی در یک زمان مخاطب داشت و مخالف و موافق جدی داشتند و برای رد خدا نا باوران معاصر خود مکتب های جدید و فلاسفه جدید می خواهد و کلام جدید می طلبد به ابزار مکتب های فکری قدیم و مکتب های فکری جدید را نمی توان رد کرد و منطق و استدلال امروز قدرت دفاع بَروز می طلبد ما نیازمندیم در جوامع اسلامی متوجه نیاز های فکری و فرهنگی باشیم و با سلاح جدید فکری مجهز باشیم و منطق دشمن را دقیق درک نماییم و اصول وفروع مکتب فکری آن را کشف کنیم و اصول و فروع  متقابل در نقض و رد آن مجددا ایجاد نماییم و اختلاف گذشته گان را به خود شان واگذار نماییم و قرآن کریم و سنت نبوی در اختیار ما است و فرهنگ غنی فقه و کلام و اجتهاد و تفسیر و تحقیق محدثین موجود است و لازم است خود را در برابر هجمه های دشمنان تسلیح فکری، فرهنگی و علمی نماییم و فلسفه اشراق و مشا مروز پاسخ نمی دهد و اشعریت و ماتریدیه جواب نمی دهد و اعتزال و قدریه دردی را دوا نمی کند و مردم امروز و مکتب های الحادی معاصر، دیگر اندیشان، دین گریزان و دین ستیزان با ابزار و افکار جدید وارد میدان می شوند افکار جوانان مسلمان را اغوا و شکار می نمایند، بیگمان پاسخ اینها در منطق وفلسفه قدیم نیست، واجب است مکتب فکری و فرهنگی معاصر برای مبارزه علمی و تخصصی و قدرمند به وجود آورده شود و می دانیم تکنالوژی امروز در عصر کلامیون و فلاسفه نبود و امروز سخن از تسخیر فضا ، بحر و بر و حتی انسان، جهان طلاعات و رسانه است و باید به خود باندیشیم و درک  مان را از دشمن تازه بسازیم و دشمن شناسی تخصصی و علمی داشته باشیم، به حبل الله چنگ بزنیم و با هم اخوت ایمان داشته باشیم و داعیه امتی و اتحاد و اتفاق را متمدنانه و مومنانه و مخلصانه زنده نماییم و برگشت به اصل اسلام محمدی ( قرآن و سنت ) را به منهج سلف صالح امت از همه امور اولویت و ترجیح دهیم تا خدای متعال مانند اصحاب رضوان الله تعالی اجمعین ما را نصرت و به واسطه این نور درخشان الهی سرداری، عزت و مکنت نصیب نماید !

ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم

حبیب الله حسام مهاجر

روز جمعه: 6دلو 1402 خورشیدی

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا